یاد دارم که در ایام طفولیت متعبد بودمی و شب خیز و مولع زهد و پرهیز.  شبی در خدمت پدر رحمة الله علیه نشسته بودم و همه شب دیده بر هم نبسته و مصحف عزیز بر کنار گرفته و طایفه‌ای گرد ما خفته.  پدر را گفتم: از اینان یکی سر بر نمی‌دارد که دوگانه‌ای بگزارد. چنان خواب غفلت برده‌اند که گویی نخفته‌اند که مرده‌اند.  گفت: جان پدر! تو نیز اگر بخفتی به از آن که در پوستین خلق افتی.

  نبیند مدعی جز خویشتن را

                                            که دارد پرده پندار در پیش 

گرت چشم خدا بینی ببخشند 

                                   نبینی هیچ کس عاجزتر از خویش


ashkhani   ,پدر ,شب ,خلق ,پوستین ,افتی ,    ,که در ,به از ,از آن ,اگر بخفتیمنبع

سخن آغازین

وبی برای شاعران عروضی ، از یادگیری تا پرسش و غیره

به امید خداوند

افسوس که نامه‌ی جوانی طی شد

آنکس که نداند و بداند که نداند....

وب نابینایان و ناشنوایان و معلولان و... حتی عموم مردم

سلام

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

لوازم لوکس خانه آشپزخانه راه دانش فروشگاه عسل طبیعی کوهستان مورد تائید دکتر عموشاهی عشقولانه لاستیک کومهو سایت زنگ مدرسه شبکه اجتماعی وزین فیسنما میکروصنعت علی مومن زاده فروشگاه آنلاین هنر زنجان